کد مطلب:304417 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:186

حکمت احکام
فَجَعَلَ اللَّهُ الْاِیمانَ تَطْهِیراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَكُمْ مِنَ الْكِبْر، وَ الزّكاةَ تَزكِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نَماءً فِی الرِّزْقِ وَ الصِّیامَ تَثْبِیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِمامَتَنا اَمانَاً مِنَ الْفِرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلی اِستیجابِ الْاَجْرِ، وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِصْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوَفِیَةَ الْمَكائیلِ وَ المَوازینِ تَغیِیراً لِلْبَخْسِ، وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اِجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرَكَ السِّرْقَهِ اِیجاباً لِلْعِفَّةِ، وَ حَرَّم اللَّهُ الشِّركَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، ف«اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لاتَمُوتُنَّ اِلّا وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ «اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. خداوند، ایمان را باعث تطهیر و پاكیزگی شما از شرك قرار داد، و برای وارستن شما از كبر، نماز را، وبرای پاكیزه كردنِ جان و رویش روزی، زكات را، و برای استوار كردن اخلاص، روزه را و برای استحكام دین، حج را و برای نظم دِلها، عدالت را و برای امان از پراكندگی، امامت را و برای سامان یافتن امت (آیین و شریعت) پیروی ما را پسندید، برای عزّت و سربلندی اسلام و خواری و سرافكندگی كفر و نفاق، جهاد را، و برای دریافت پاداش معنوی، صبر و شكیب را مقرّر كرد. برای مصلحت توده های ناآگاه، امر به معروف را و برای نگهبانی از خشم خداوند، نیكی به پدر و مادر را، و برای دراز زیستن (تأخیر در اجل) و بقای نسل، حفظ پیوند خویشان را، و برای پاسداری از خونها، قصاص را و برای آمرزش از گناه، وفای به نذر را و برای حفظ حقوق دیگران از تباه شدن و حفظ اموال مردم از كاسته شدن، تمام نهادن پیمانه ها و ترازوها را، و برای وارستن از پلیدی، ترك میگساری را، و برای نگهداری خویش از لعنت و نفرین خداوند، دوری گزیدن از نسبت ناروا را، و برای تأكید بر عفّت، پرهیز از دزدی را قرار داد و در نهایت، برای اخلاص در پیمودن راهِ بندگی، شرك ورزیدن را حرام كرد. «پس از خدا آن گونه كه سزاوارِ پروا كردنِ از اوست، پروا كنید، و زینهار، جز مسلمان نمیرید» و خدا را در آنچه فرمان داده و از آنچه بازداشته، پیروی كنید؛ چرا كه: «از بندگانِ خدا، تنها دانایان اند كه از او می ترسند».

فاطمه(س) در این فراز از گفتار تاریخی خود، به پاره ای از واجبات و محرّمات الهی اشاره كرده و بر حكمتها و علّتهای نهانی هریك، توجّه داده است؛ بدین منظور كه مسلمانان را به انجام واجبات و اطاعت خداوند، ترغیب كند و نسبت به ارتكاب محرّمات و معصیت خدای سبحان، متنفّر سازد.

بنابر مبانی مذهب تشیّع، تكالیف و تشریعات الهی، مبتنی بر مصالح و مفاسدی است كه خدای سبحان به مقتضای حكمت، برای بندگانش منظور كرده است و دستیابی بدان مصالح و دوری و رهایی از مفاسد، جز با انجام واجبات و ترك محرّمات الهی، ممكن نیست. اگرچه بسیاری از مصالح و مفاسد، به لحاظِ محدود بودنِ قلمروِ عقل و خردِ آدمی برای ما روشن نیست؛ امّا در قرآن كریم و روایات امامان معصوم(ع)، از جمله در فراز مورد بحث ما به پاره ای از آن حكمتها و علّتهای نهانی احكام الهی، اشاره شده است و محدّث و دانشمند فرهیخته شیعه، شیخ صدوق(ع) در كتاب شریف علل الشرائع، آنها را گردآوری كرده است. اساساً هدفهایی كه پیامبران در بعثت خود، دنبال كرده اند، عبارت است از: یك، حفظ رابطه عبودیّت (رابطه انسان با خدای خویش):

وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ. [1] و در حقیقت، در میان هر امّتی فرستاده ای برانگیختیم [تا بگوید:] خدا را بپرستید و از طاغوت [=فریبگر] بپرهیزید.

دو، حفظ جان انسانها:

مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً. [2] هركس، كسی را جز به قصاص قتل یا [به كیفر] فسادی در زمین بكشد، چنان است كه گویی تمام مردم را كشته باشد، و هركس كسی را زنده بدارد، چنان است كه گویی همه مردم را زنده داشته است.

سه، حفظ حیات خرد آدمیان:

وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیْهِمْ. [3] و از دوش آنان، قید و بندهایی را كه برایشان بوده است، برمی دارد.

وَ یُثْیرُوا لَهُمْ دفائِنَ الْعُقُولِ وَ یُروُهُمُ الْآیاتِ الْمُقَدَّرَةَ. [4] [با حجّت و تبلیغ]، چراغِ معرفتشان را بیفروزند تا به آیتهای خدا چشم دوزند.

چهار، حفظ آبرو و كرامت انسانها:

وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً. [5] و به زنا نزدیك مشوید؛ چرا كه آن، همواره زشت و بدراهی است.

پنج، حفظ اموال و حقوق انسانها:

وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَالَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلاَ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. وَلاَ تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجاً. [6] و به سوی مردم مَدْیَن، برادرشان شعیب را فرستادیم؛ گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید كه برای شما هیچ معبودی جز او نیست، در حقیقت، شما را از جانب پروردگارتان برهانی روشن آمده است. پس پیمانه و ترازو را تمام نهید، و اموال مردم را كم مدهید، و در زمین، پس از اصلاح آن فساد مكنید. این [رهنمودها] اگر مؤمن اید، برای شما بهتر است.

شش، تحقّق عدالت اجتماعی و قسط در همه جوانب زندگی فردی و اجتماعی:

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. [7] به راستی ما پیامبران خود را با دلائل آشكار روانه كردیم و با آنها كتاب و ترازو را آوردیم تا مردم به انصاف (راستی و عدالت) برخیزند.

آنچه را كه حضرت صدّیقه طاهره(س) در این بخش به تبیین حكمتها و علّتهای نهانی آن پرداخته است، در حقیقت، تفصیل و تحلیلی است كه از هدفهایی كه پیامبران برای تحقّق آنها به پا خاسته اند، و می نمایاند كه: «سیاست شرعی، تنها مجموعه ای از پندها و اندرزها نیست؛ بلكه قوانین جامعی است كه حاكم بر پندارها و كردارهای پنهان و آشكار آدمی است. نیز فقط یك رشته آداب سلوك نیست كه دین آموخته باشد و تنها شیوه نیایش و وظایف عبادی بشر را در برابر خداوند تعیین كرده باشد؛ بلكه سیاست شرعی، یك نظام كامل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است. آنچه درست است، این است ك شرع، اصول جامع و احكام مبسوطی می نهد كه بر طبق آنها همه مصالح، به منظور حصول كمال فضیلت انسانی، ترتیب داده می شود. [8] .

فَجَعَلَ اللَّهُ الْاِیمانَ تَطْهیراً لَكُمْ مِنَ الْشِّركْ. خداوند، ایمان شما را باعث تطهیر و پاكیزگی از شرك قرار داد.

یكی از علل غایی بعثت پیامبران، تزكیه و پالایش انسانها و پاكیزگی روح و اخلاق آدمی است. در آموزه های دینی، ریشه و اساس همه مفاسد دنیوی و اجتماع انسانی، پیروی از هوای نفس است و تنها راه اصلاح بشر، این است كه آدمی را به گونه ای تربیت كنند كه خدای سبحان و خواست او را (كه همان حقّ و فضیلت است)، بر هوای نفس خویش برتری داده، مقدّم بدارد. در آن صورت است كه عدالت برقرار می گردد و حقّ و فضیلت، اقامه می شود و قشرهای مختلف جامعه از ستم و تبعیض، رهایی می یابند:

فَأَمَّا مَن طَغَی. وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا. فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَی. وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی. [9] امّا هركه طغیان كرد و زندگی پستِ دنیا را برگزید، پس جایگاه او همان آتش است؛ و امّا كسی كه از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس بازداشت، پس جایگاه او همان بهشت است.

چون طغیان و سركشی و استبداد، موجب كفر و اساس همه گناهان و ناپاكی ها و ستمكاری ها و حق كشی هاست، انسان سركش در هر مرتبه ای از طغیان كه باشد، خود جهنّمی است كه ظاهر و نهان عالم را كه بر پایه عدل و حقّ نهاده شده و سراسر، جمال و زیبایی است، به جهنّمی زشت و تاریك، تبدیل می كند.

در حقیقت، تمام نابسامانی ها و درد و رنجهایی كه در جامعه می بینیم و افراد از بی انصافی ها و بی عدالتی ها و رواج هرگونه فساد (اخلاقی، اقتصادی و...) و قانون شكنی، فریادشان بلند است و در جراید و مطبوعات، بعضاً ناله های آنها انعكاس می یابد، به طور قطع دارای منشأ و اساسی است كه از آن سرچشمه می گیرند. برخی این زشتی ها و پلشتی ها را به آسمان، و برخی دیگر به زمین، یا عصر و زمانه، یا به گروهی خاصّ و در نهایت، برخی به فردی خاصّ، نسبت می دهند و با این حال، روز به روز فساد در جامعه بیشتر و بیشتر می گردد. باید بررسی كرد تا روشن شود كه ریشه این همه نابسامانی و عدم تعادل در جامعه چیست و در كجاست؟ آیا آنهایی است كه گفته شده و برشمردیم؟ یا اینكه علّت آن در جای دیگر باید جستجو شود؟ حقیقت این است كه هیچ كدام از اینها اساس و منشأ این نابسامانی ها در هیچ جامعه ای نیست؛ بلكه ریشه اصلی، هوای نفس آدمی است.


آن جهودِ سگ ببین چه رای كرد

پهلویِ آتش، بُتی برپای كرد


كانكه این بُت را سجود آرد بِرَست

ورنه آرد در دلِ آتش نشست


چون سزایِ این بُتِ نفس او نداد

از بُتِ نفسش، بُتی دیگر بزاد


مادرِ بُتها، بتِ نفسِ شماست

ز آنكه آن بت، مار و این بت، اژدهاست [10] .


اصل همه بُتها، بت نفسانی است كه انسانها در درونِ خود ساخته اند؛ زیرا كه بُتهای بیرونی در حكم مار است، در حالی كه بُتهای درونی، در حُكم اژدهاست؛ یعنی غریزه حبّ ذات و خودخواهی است كه اصل همه آرزوها و هوسهاست. روشن است كه وجود هوای نفس و میوه های تلخِ آن، یعنی خودخواهی ها و خودپسندی ها، سرچشمه و اصل همه نابسامانی ها در زندگی فردی و اجتماعی انسانهاست، و طبیعی است كه هرچه وبه هر میزان این نیرو در وجود آدمی افزوده شود، در مقابل، نیروی ایمان و عقل و خرد رو به ضعف و ناتوانی می رود.

اصولاً هر اندیشه و عملی برای انسان عاقل و خردمند و مختار، دو جهت دارد؛ یكی جهت منافع فردی و لذّتهای وهمی و زودگذرِ انسانهای خودخواه و خودمحور و خودپسند، و دیگری جهت مصالح برتر و خیر عمومی و نتایج آینده و باقی آن. ذهنهای تاریك و اندیشه های بیمار كه محكوم و اسیر نیروهای حسّی و وهمی و سركشی های هوای نفس اند، جهت اوّل را برمی گزینند و رو به سوی منافع فردی دارند؛ امّا ذهنهای روشن و اندیشه های خیراندیش و عاقبت بین و آینده نگرِ با ایمان، جهت دوم را برگزیده، رو به سوی مصالح برتر و خیر عمومی و نتایج آینده و جاودانه دارند. بنابراین، تنها راه درمان این بیماری و پالایش روح و جان از آلودگی های نفسانی و بیرون راندن دیوِ رذالت و پستی و خودخواهی از درون آدمی، تقویت نیروی ایمان و خرد است؛ زیرا همچنان كه آلودگی ها در تاریكی دامن جسم و جامه را می آلایند، پلیدی ها و پلشتی ها نیز در تاریكیِ جهل و هواهای نفسانی، روح و جان آدمی را به صفات شیطانی آلوده می كنند و او را از درك حقیقت و عمل به حق و عدالتْ باز می دارند. هوای نفس، همچون دوزخِ تاریكی است كه فضای روح انسانی را تیره و تار می سازد و دل را چراگاه شیطان می كند، تا آنجا كه آدمی از حقیقتِ انسانیّت، مُنسلخ و پست تر از حیوان می گردد، و در تاریكی هوای نفس است كه دیده عبرت آموز و گوشِ پندشنو و دلِ حقیقتْ فهم را از او می گیرد:

لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَیُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ. [11] دلهایی دارند كه با آن حقایق را دریافت نمی كنند، و چشمانی دارند كه با آنها نمی بینند، و گوشهایی دارند كه با آنها نمی شنوند. آنان همانند چارپایان، بلكه گمراه ترند. آری، آنها همان غافل ماندگان اند.

آدمی در این مرحله، دیگر زمینه هدایت و راه یافتن به روشنایی و معنویت را نیز از دست می دهد:

أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ. [12] پس آیا دیدی كسی را كه هوس خویش را معبود خویش قرار داده و خدا او را دانسته، گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه كسی او را هدایت خواهد كرد؟ آیا پند نمی گیرد؟

أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَیْهِ وَكِیلاً. [13] آیا آن كس را كه هوای نفس خود را معبود خویش گرفته است، دیدی؟ آیا می توانی ضامن او باشی؟

اكنون كه روشن شد نقطه انحراف آدمی، هواپرستی است و جهالت و ضعفِ عقل و سستی ایمان، باعث قوّت آن است، باید بدانیم كه تنها راهِ نجات و آزادی از چنگال آن، توان بخشیدن به علم و آگاهی و عقل و ایمان و هماهنگی آنها با یكدیگر است؛ چرا كه هریك بدون دیگری نقش چندانی ندارد؛ یعنی عقل بدون علم، چشمِ بی نور است و آگاهی بدون ایمان، همچون شمشیر بدون بازو، و اصولاً دینداریِ بی عقل و خرد و دانش و آگاهی، دین را به رنگ هوای نفس درآوردن است و خردمند بی دین نیز جز هوای نفس خود، معبودی ندارد و تمام نیروهای فكر و اندیشه و دانش او در گمراهی و كژراهه به هرز می رود. بدین روی، خدای تعالی برای روشن كردنِ جانِ آدمی، ایمان را اصلِ همه واجبات و سنّتها قرار داد تا در پرتو نور و روشنایی آن، فضای روح و دل را از كدوراتِ شرك و هواهای نفسانی و جهالت بزداید. تعالیم اسلامی مربوط به جامعه آرمانی، در شریعت عرضه شده است. دستوارت اكیدی برای عمل كردن به این تعالیم صادر شده و نقض آنها نیز شرعاً مستوجب عقوبت گردیده است. البته برخی از این تعالیم و اعمال، مثل مهربانی با همسایگان، صرفاً به اصول اخلاقی مربوط است، در حالی كه برخی دیگر، مانند احكامِ حرمتِ سرقت، تجاوز به حقوق همسایگان، تا تعرّض به مردم در معابر عمومی، در صورت نقض، مستوجبِ كیفر خواهد شد. با این حال، مهمترین عامل بازدارنده ای كه مایه قوام و قوّت تعالیم مربوط به جامعه و اسلام بوده، بیش از حضور عینی و خارجی نیروی انتظامی گونه ای با عناوین «محتسب» یا «شُرطه» یا انواع دیگر نیروهای مُجری قانون، وقوف باطنی دائمی به حضور خداوند و جبروت و قدرت و داوری او درباره همه اعمال و افعال بشر بوده است. [14] .


[1] سوره نحل، آيه 36.

[2] سوره مائده، آيه 32.

[3] سوره اعراف، آيه 157.

[4] نهج البلاغه، خطبه 1.

[5] سوره اسراء، آيه 32.

[6] سوره اعراف، آيه 86-85.

[7] سوره حديد، آيه 25.

[8] جامعه سازي قرآني، ص 55.

[9] سوره نازعات، آيه 41-37.

[10] مثنوي، دفتر يكم، بيت 772-7269.

[11] سوره اعراف، آيه 179.

[12] سوره جاثيه، آيه 23.

[13] سوره فرقان، آيه 43.

[14] جوان مسلمان و دنياي متجدّد، ص 83.